کنار باغچه ی یاس:

بی دریغ نگاه میکنی و احساست میپرسد: دلسپرده ی قرارگاهت شده ای؟

قرارمان اینجاست، کنار باغچه ی یاس، میان این تابلوها.

همه ی عالمیان و تمام مناسبتها برای مهمانی امروز، آمده اند اینجا و ضرب آهنگ زمان نغمه ی تازه ای را برایمان کوک میکند.

نیت شادباش گفتن را به دلهایمان سنجاق کرده ایم و ایستاده ایم به انتظار، تا روزگار بیاید و دست بر قلب تابلوها بکشد و مفهومشان را بر عقلهامان بنشاند.

همگی چشمگیر تابلویی شده ایم که بر آن نوشته اند:

" لطفا با خود چشم سر نیاورید، چشم دل همراهتان باشد، تا هجوم واژه ها بر قلبتان بتوانند نقشها را تفسیر کنند."

گذر میکنیم از نوشته و نگاهمان بر تابلوهای روزگار چرخ میخورد.

و تفسیر مفسران آغاز میشود:

اینجا... اینجا غار حراست، بایستید تا بلدِ راهمان بیاید، قرارمان با خدیجه (س) است. هر از گاهی تمام این سنگلاخهای پر پیچ و خم را طی میکند به امید دیدار محمدش، خلوت او را برهم نمیزند، سایه ی او را هم ببیند برایش کافی است.......   

اینجا... اینجا آسمان ظلمانی حجاز است. منتظر بمانید تا جبرئیل بیاید و بگوید محمد(ص).... بخوان....!

و شما صدای دلنشین محمد را بشنوید...چشم بیاندازید و ببینید که آسمان به نور جبرئیل روشن است. محمد رسول الله شده است.... منتظر چه هستید دوستان؟ صلوات بفرستید...اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم....