دخترک... شمر... آب

 

 

دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد.


شمر، با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین علیه السلام می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید.


 دخترک با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند.


قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد...


شمشیر، از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود...


دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ی براق اشک می‌لرزد. توی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد!»


نگاه شمر از چانه‌ی لرزان دخترک می‌گذرد، و روی زمین می‌ماند. او نمی‌بیند که دخترک چگونه با غیظ از پله‌های سکو پایین می‌رود...

 

منبع : سقا  

 

کاشکی میشد که ببندم روی نی زخم سرت رو


قاري نيزه نشيني روي ني زخمي تريني

توي اين شهر نامحرم ما را بي پناه مي بيني

واي امون از دل زينب ؛ واي امون از دل زينب

أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ [عَلَیْهِ‏] السَّلامُ. 

خدا مزدهاى ما را به خاطر سوگوارى‏مان براى حسین(درود بر او باد) بزرگ گرداند، و قرار دهد ما و شما  را از خونخواهانش به همراه‏ ولى‏اش امام مهدى از خاندان محمّد(درود بر ایشان باد).